کاوه ایرانی

از ایرانم از شهر آزادگان، ایرانشهر - زاد روزم اول شهریور ماه 2514 برابر با 1334 خورشیدی در خیابان محمد رضا شاه کوچه کاوه - تحصیلاتم در دو رشته حسابداری و در ادامه مدیریت صنعتی - روزنامه نگاری را در مجله دختران و پسران سپس مجله جوانان آموختم و دوره کارآموزی را به پایان رساندم .

روز گرامیداشت زن ؛ مهر و عشق

 

 

کاوه ایرانی

اگر  امروز  ايران  بر  سر پاست، اگر  امروز  در  ايران  هنوز به زبان پارسی می گويند، می سرايند، می نويسند و فرهنگش به سراسر جهان تاثير می گذارد امتياز و اعتباری بوده است که مردم اين کشور به  زبان  و فرهنگ خود داده اند. در حاليکه بسياری کشور های ديگر از جمله مصر با بيش از 7 هزار سال تاريخ زبانش به عربی مبدل شد. امروز هم مردم ايران دوست پیش از هر زمان ديگر با خرد و با انديشه نيک به حفظ  فرهنگ ملی کشور مان اولویت داده اند.

اگر در گذشته ايران با عده ای متجاوز بیگانه مواجه بوده؛ چه حمله اسکندر مقدونی، مغولان و  یا  اعراب  بادیه  نشین، اما به یمن حدود یکصد و پنجاه سال حکومت نکبت بار قاجار و به خدمت گرفتن بيگانه و متجاوز و راه دادن استکبار انگليس و روس نوکری بیگانگان رسم روزگار شد و تا حدی فرهنگ و اصالت ملی بدست افرادی وطن فروش و بی مایه و خودباخته این آخرین سنگر های ملی بکلی از بين رفت. ولی در يک دوران کوتاه ولی ملی باز هم نجات يافت. همانطور که فردوسی توسی ما را از افتادن در دره نابودی نجات داد.

در دروان قاجار بیش از هر زمان بیگانه پرستی رواج پیدا کرد و امروزه بیگانه پرستی با روشنفکری و دگر اندیشی همراه شده و مجالی برای مقابله با این بی وطنان که شناسنامه ایرانی دارند یک معضل غريبی شده که مبارزه تمام عیاری را می طلبد.

اگر از اسب افتاده ایم نباید از اصل بیافتیم؛ که اگر این نفس های آخر تبدیل به مرگ شود دیگر تا ابدیت تاریخ نخواهیم توانست سر برآریم و افتخارات تاريخی خود را به رخ جهانيان بکشيم. ملت ها به تاريخ خويش زنده اند.  نمی باید آنچه خود داریم را از بیگانه طلب نماییم.

یکی از ترفند های دشمن برای از بين بردن " ملت " ها هجوم  به تاريخ و فرهنگ آنان است. ولی به راحتی می شود در مقابل هرگونه اسارت و استعمار ایستادگی کرد اگر فرهنگ  ملی  ارج  نهاده  شود و بر آن تاکيد گردد. فرهنگ ايران هنوز با کلیه مشکلات می درخشد و نباید گذاشت که این سو سو به تاریکی تبدیل گردد.

پیش از حمله اعراب بیابان گرد؛ ایرانیان در حدود هشتاد جشن ملی در سال داشته اند که به مناسبت ها و پشتوانه هایی برگزار می کردند که امروزه چند جشن از آنها بیشتر پا برجا نیستند. اگر ايرانی امروز سربلند است اصرار و تاکيد او بر جشن نوروز و چهارشنبه سوری است.  جشن هائی  که  بنا و غنای یک همبستگی ملی را تشکیل می دهند و در سایه این جشن های اتحاد و همبستگی ملی است که می توان با دشمنان قدار ملت ایران به مقابله برخاست و شکوه و عظمت گذشته را دوباره باز یافت.

شوربختانه در چندین سال گذشته جشن ملی چهارشنبه سوری دچار معضل گشته و آنچه در این جشن ملی فراموش شده اصالت باستانی آن می باشد. شوربختانه به دلائلی که بيان آن مثنوی هفتاد من می شود این شب شادی و شاد باشی دچار يک ناهنجاری شده است که همگان را نسبت به فرهنگ ملی منزجر می کند.

 

از  چند سال گذشته حمله همه جانبه ای با مطرح کردن مدل های بیگانه در پی از بين بردن و يا تغیير ماهيت دادن جشن های ملی ما آغاز شده است. چنانچه دچار بیگانه پرستی شويم و اين خوی خانه خراب کن در نسل جوان رخنه کند و توسط استعمارگران و عوامل استعمار دامن زده شود ويرانی فرهنگ ما به انجام رسيده و در پی ويرانی، فرهنگ مردم و کشور ما نابود خواهند شد.  یکی از آخرین نيرنگ های استعمار و استکبار برگرداندن جشن ملی "اسفندگان " يا " سپندارمذگان " که رسم بوده در پنجم اسفند ماه برگزار شود با نام ديگری به نام روز عشق به فرهنگ و تاريخ  ما حمله ور  شده است.

 سپندار مذ نام ديگر " زمين " است که فردوسی در چکامه خود شرح پديد آمدن آنرا به زيبائی شرح می دهد. سپندارمذ به چم گستراننده فروتن و مقدس می باشد. زمينی که به نوشته فردوسی در آن آب پديد می آيد،  گياه  پديد می آيد، از  آن  جنبندگان پديد می آيند و  عشق  و  از  خود گذشتگی پديد  می آيد  و  آغوش  خود  را  برای  همه  می گستراند  و  زشت و زيبا را به يک چشم می نگرد. زمين نماد عشق است. بدين روی بوده است که نياکان ما در اين روز، نامه های شاد و شاد زيوی به همسرانشان و به بانوان که نمادی از زمين بوده اند و نسل خانواده را با مهر و عشق خويش امتداد می داده اند و به فرزندان خويش همانند زمين به يک نظر نگاه می کرده اند ابراز عشق می نمودند.  

امروز بدون اشاره به اصل اين جشن و ايرانی بودن آن همانند آنچه بر شب يلدا ، شب مهر که در روز های 23 - 25 دسامبر بوده رفته است و به روز تولد مسيح مبدل شده سپندارمذگان به روز " والنتاين " مبدل گردیده و ريشه اصلی آن به فراموشی سپرده می شود. به ويژه که رنگ تجارتی هم به آن زده شده است.

اگر تاريخ دانان و پژوهشگران معاصر پا پيش نگذارند و در مقابل حمله همه جانبه بيگانه که به همراه عده ای مزدور و قلم به مزد با عنوان روشنفکر در صدد تعبير خواب اربابان انگلیسی و امریکایی و اسراییلی خود هستند نباشند میهن و فرهنگ ما که محل تاخت و تاز قرارگرفته در آینده ای نه چندان دور به مانند مصر فاقد فرهنگ شده و سپس فرهنگی عاریتی برایمان نهادینه خواهند کرد که دیگر ایرانی بودن را از یاد ببریم.

با پا پيش گذاشتن پژوهشگران و تاريخ نگاران ميهنمان که هنوز به عشق ایران در فرهنگ نیاکانمان پژوهش می کنند زمانی به اجنبی باقی نخواهند گذاشت تا شور و هیجانی که خود ايرانی پیشتر و با شکوهی والاتر داشته است را فراموش  کنند  و  بجای  آن  چيزی از  بیگانه  تمنا  نمایند  که  خود  با شکوه تر داشته است.  همانطور  که می بينيم بجای جشن اسفندمذگان است؛ چند  سالی  است  که  از  طریق  ماهواره  و   عمدتا تلویزیون هایی که در خدمت اهداف بیگانگان هستند به برگزار روزی والنتاین دامن زده اند. اگر پژوهشگران ایرانی این مجال را برای خود محیا کنند و آموخته های خود را برای تمامی مردم ایران با قدرتی بیش از این بیان کنند اثرات حمله بيگانه ها به فرهنگ ملی مان کاسته شده و مانع خواهد شد تا فرهنگ ایرانی رنگ ببازد. بجای آن می توان چنان عمل کرد تا بلکه این ملت غنی ایران باشد فرهنگ ملی خود را به جهانیان عرضه نماید؛ نه بر عکس.

مناسبات دیگری که در چند سال اخیر، نقش چپ ها به روشنی در آن ديده می شود هشتم مارس است که ارتباطی با بانوان ايران ندارد، زيرا در اصل دادخواهی یک زن سیاهپوست امریکایی است و ربطی به ايران ندارد. جالب اين است که آنانی که برای زن حقوقی قایل نبوده و نيستند برای کم رنگ کردن نفرت خود نسبت به زنان و پنهان کردن " مجوز های کتک زدن زنان " خود نیز این روز را گرامی می دارند. نقش چپ ایران که وابستگی آنها به روسیه، چین و کوبا و هر کشور ریز و درشت کمونیست ديگر در ایران بر کسی پوشیده نیست، در چنین روزی به مداحه سرایی مشغول می گردند. این انترناسیونالیست ها که اکثرشان در کشور های سرمایه داری امریکا و اروپایی زندگی می کنند  یکبار هم نشده که پاسخ این سوال ساده را بدهند؛ چرا با آن افکار ضد سرمايه داری در کشور های سرمايه داری زندگی می کنند؟ برای آنها که عرق ملی مطرح نیست، آنها که جهان وطن هستند چرا بجای ترویج کومونیسم در ایران در همان کشورهای سرمایه داری بپا نمی خیزند و همانجا که زندگی می کنند این مرده متعفن کومونیست را  در  امریکا  و  اروپا  از  گور بیرون نمی کشند؟ چرا آنرا به ايران تحميل می کنند؟ چرا اول از « جهان وطن » شروع نمی کنند سپس در خیال کمونیست کردن جامعه ایران باشند؟!

نمی دانم چرا ما نمی کوشیم که روز زن خودمان را گرامی بداریم! روزی که مربوط به زن ایرانی است  نه آمريکا يا يک کومونيست؟ شوربختانه مشتی بی وطن و جهان وطن با حقنه کردن روزی غير ايرانی در صدد اثبات بیگانه پرستی خويش و بی آبرو کردن مردمان خودمان و فرو پاشی فرهنگ ما هستند.

به راستی زمان آن نرسیده تا میهن پرستان دلسوخته ما بپاخیزند و برای یکبار هم شده مشکل گاهشمار یزگردی، را با گاهشمار جلالی که به کوشش دانشمندان و در نهایت عالیجناب خیام به دقت محاسبه شده و طول ماه ها و فصل ها کاملا منطبق با طبیعت است و با فرهنگ باستانی ايران منطبق می باشد با نام گذاری روزهای ماه آنطور که نياکان ما بکار می گرفتند و از زمان اشکانیان با دقت رعايت می شد را مطرح سازند.

بدين ترتيب کش مکش ها در مورد برگزاری جشن های ملی هم از بین می رود و در هر روزی  که  نام  آن روز با نام ماه يکی شد را جشن بگيريم، همانطور که نياکان ما عمل می کردند.  

به راستی با داشتن يک چنين فرهنگ غنی چه لزومی به روز والنتاین، روز زن بيگانه، روز کارگر کومونيستی،  داريم ؟  چرا  فرهنگ  خويش و شایستگی ايرانی را با ناشايست های بيگانه جايگزين می کنيم؟

يک ملت به بزرگی ایران؛ با جشن های تاريخی چنان با شکوه، با  بزرگی تاریخ خودش می تواند؛ روز پنجم اسفند؛ جشن ملی اسفندگان یا سپندارمذ را برگزار نماید؛ چشنی که مبین نگهبان و ایزد بانوی زمین سرسبز و نشانی از زایش و باوری است و در چنین روزی عشق به زنان توسط مردان گرامی داشته شود؛ روزی که جشن برزگران در باروی و سر سبزی زمین پاک و مقدس است و ریشه در همبستگی ملی دارد.

بیاییم روز چهارشنبه سوری که در شادمانی، نوروز فرا رسيدن بهار و بيداری زمين از خواب زمستانی و سرآغاز شادابی و دوباره زايش زمين و طبيعت است، خورداد روز، مهرگان، يلدا، جشن آبريزی،  جشن  درختکاری  و  ده ها  جشن  ديگر  را جايگزين جشن های تحريف شده و تحميلی بيگانه در پی نابودی فرهنگ ايران بکنيم.


گزارش تخلف
بعدی